«حرفای خودمونی... | حرفهای خودمونی» |
یکی نزد حکیمی آمد و گفت:
خبر داری فلانی درباره ات چه قدر غیبت و بدگویی کرده…
حکیم با تبسم گفت:
او تیری را بسویم پرتاب کرد که به من نرسید؛
تو چرا آن تیر را از زمین برداشتی و در قلبم فرو کردی؟…
یادمان نرود هیچوقت سبب نقل کینه ها و دشمنی ها نباشیم …
فرم در حال بارگذاری ...