«همه را درست کردم، ولی دختر خودم را نتوانستم درست کنم!... | گذشته ها....» |
مرد فقیرى بود که همسرش از شیر کره میگرفت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت . آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت و مرد آنرا به آن بقال مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید.
روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود.
او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت :دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است!
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت :ما ترازویی نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى دادیم..!!
“یقین داشته باش که به اندازه خودت برای تو اندازه مى گیریم”
فرم در حال بارگذاری ...