«زخم... | خدایا...» |
زندگیست دیگر …
همیشه که همه ی رنگ هایش جور نیست،
همه ی سازهایش کوک نیست،
حواست_باشد به این روزهایی که دیگر بر نمی گردد …
به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند.
به این سالها که به سرعتِ برق گذشتند…
به جوانی که می رود،
به میانسالی که می آید،
حواست باشد به کوتاهی زندگي !
فرم در حال بارگذاری ...