«ولو حضرت یوسف باشدکارفرهنگی...»
11ام بهمن 1395

فقط به یک نفر کمک کن

255 کلمات   موضوعات: خودمونی

مردی در کنار ساحل، هر بار صدفی را از روی زمین بر می داشت و به داخل دریا پرت می کرد. فردی به او نزدیک شد و با تعجب دلیل این کار وی را پرسید! او پاسخ داد؛ اگر آنها را در آب نیندازم خواهند مرد…

آن فرد خنده ای کرد و گفت؛ روزانه بی نهایت صدف در زمان “مد” از دریاها به ساحل می ریزد، تو که نمی توانی همه آنها را به دریا بازگردانی،این کار تو هیچ فرقی در اوضاع جهان ایجاد نمی کند.

مرد لبخند زنان خم شد و صدفی دیگر برداشت و در حالی که آن را به دریا می اندخت،گفت؛"برای این صدف اوضاع فرق کرد.”

ما نمی توانیم جلوی جذر و مد دریاها را بگیریم ،همان گونه که برای فقر و مشکلات فرهنگی و این همه نزاع های دست جمعی کاری نمی توانیم انجام دهیم.

اما می توانیم کاری انجام دهیم که برای یک نفر اوضاع تغییر کند.

برای دقایقی چشمانت را ببند ،تو می توانی یک نفر را انتخاب کنی و آموزش هایت را شروع کنی. وفقط از آن یک نفر بخواهی مهربان باشد، با دیگران در صلح باشد، تهمت نزند،غیبت نکند، آشغال نریزد،به حقوق دیگران درصف و ترافیک و طبیعت احترام بگذارد…و به خودش کمک کند تا انسان شایسته ای باشد.

چه فرقی می کند آن یک نفر چه کسی باشد ولی بهتر است که نزدیکترین فرد به تو باشد ، ترا بپذیرد و بدون ایجاد تنش با تو همکاری کند.

چه کسی بهتر از خودت!!

حالا می توانی با خودت بگویی؛"از امروز اوضاع برای من فرق می کند.”

کلیدواژه ها: خودمونی
توسط نسیم   , در 09:33:00 ق.ظ


فرم در حال بارگذاری ...