صفحات: 1 ... 15 16 17 ...18 ... 20 ...22 ...23 24 25 ... 31

13ام آذر 1396

#چی شد _طلبه _شدم ...

750 کلمات   موضوعات: آرامش قرآنی

سلام حالتون خوبه..?

بی مقدمه میرم سراغ موضوع 

واقعا چی شد که طلبه شدم??

راستشو بخواید بدونید من با هر قشر گروهی جور میشدم الا طلّاب?

ما دوتا دوست بودیم ، اره از اون دوست قدیمی آ

با هم دوران دبیرستان? رو گذروندیم ، با هم واسه کنکور درس خوندیم ? که نتیجش ، هم دانشگاه رشته حقوق شد? هم حوزه علمیه ..

من حقیقتش خیلی حساس بودم واسه حوزه اومدن مخالف اساسی حجاب با چادر بودم… 

بهم نخندین آ ?حتی واسه مصاحبه با مانتو شلوار و بدون جوراب رفتم?

وقت مصاحبه ازم پرسیدن چرا اومدی حوزه گفتم نمی دونم آخه دانشگاهم قبول شدم !گفتن خب میرفتی دانشگاه؟ گفتم نه اینجا تو حوزه یه خانومی هست میگن خانم حسینی دلم میخواد مثل اون بشم خیلی مهربونه از شخصیتش خوشم میاد?

گفتن حوزه اومدی می دونی که شرایط حجابت باید بر گرده و چادر سرت کنی ، سختت نیست ؟ گفتم نه دیگه چون شما میخواین باشه سرم می کنم?

خلاصه سرتونو به درد نیارم زنگ زدم به همون خانم حسینی عزیز که دوران پیش دانشگاهی سوالامونو ازش می پرسیدیم گفتم من هر دو رو قبول شدم چیکار کنم ؟! گفتن هر کدومو که دوست داری انتخاب کن تا اینکه هر دوتامون دانشگاهو قبول کردیم 

آخه روحیاتم با حوزه جور در نمیومد…

بعد از چند وقت خواب دیدم تو آسمون با ۵ تا خانوم نشستیم آقا امام زمان ( عج الله تعالی فرجه الشریف) هم هستن و به همه توی یه کاسه کوچیک آب میدادن که بمن هم دادم 

کلهم بعد از اون خواب روحیاتم تغییر کرد….

دانشگاه شروع شد ، لباسامونو مثل هم دوختیم جوری که فکر همه مشغول بود شما دوتا ابجی دوقلویین!!

رفت و آمدهای دانشگاه شروع شد ، حقیقتش تو این ۴ سال دانشگاه ساخته شدیم ?

یادمه وقتی برخی رفتارای نامناسب دانشجوها رو میدیدیم بدمون میومد بعدش با هم ساعتای خالی دانشگاه رو می رفتیم امامزاده ای که نزدیک دانشگاه بود و اونجا نماز و دعا میخوندیم

آخ چقد خوش می گذشت ..‌ یادش بخیر..

خاطرات دانشگاه زیاده اما اونی که مهمه چیشد که طلبه شدم!

بعد از ترم های مختلف مدام یه سری مسایل برامون سوال میشد ، از اون جایی که ارتباط مونو با خانم حسینی داشتیم زنگ میزدیم و می پرسیدیم و ایشون با حوصله تمام بهمون جواب میدادن ، واقعا تا آخر عمرمون مدیون شون هستیم خدا حفظ شون کنه..

در نهایت پس از اتمام دانشگاه دوستم گفت من میرم حوزه 

وای انقد دعواش میکردم میگفتم چادر سرت کردی کنار من راه نیای تو خیابون خجالت می کشم جدا جدا راه برو ??

ایشون رفتن حوزه ، من اینو ببین بجای اینکه ادامه تحصیل بده رفته حوزه خیلی مسخرش میکردم حتی اجازه نمیدادم پاشو تو حوزه بزاره ، میگفتم ما سوالامونو از خانم حسینی می پرسیم میری اونجا چیکار?

یکسالی که درس خوندم واسه ارشد حقوق قبول نشدم ، شنیده بودم از طریق حوزه هم می تونی ارشد بخونی به بهانه گرفتن مدرک ارشد رفتم و سطح ۲ رو شرکت کردم تو مصاحبه رو نکردم مقصودم چیه وقتی میدیدم خانوما دل دلشونه که آیا مصاحبه ورودی قبول میشن یا نه بازم تو دلم مسخرشون می کردم می گفتم ای بابا اینا رو قبولین دیگه انگار کجا اومدن?

 خلاصه قبول شدیم  بازم هر دوتامون با این تفاوت که دوستم با علاقه زیاد من به زور و با نیت مدرک ارشدبازم از حوزه، اوایل سال تحصیلی هی غُر میزدم بخودم ، میگفتم این همه درس دانشگاه خوندی حالا اومدی ضَرَبَ ضَرَبُوا بخونی ?? ولش کن بیا برو ارشد حقوقت رو بخون باز میگفتم نه ولش کن می بینی که ارشد دانشگاه قبول شدنش سخته حالا هم که تمایلی به خوندن درسای حوزه نداری این چندسالو تحمل کن که بتونی از طریق حوزه مدرک ارشد رو بگیری حقیقتا اصلا دلم رضا نبود?

تو کلاس مون ۲۷ نفر بودیم جالب بود برام،  همه با علاقه بودن و منم مخالف صددرصد حوزه..??

میدونید انتهای این دروران طلایی طلبه شدنم چی شد؟

تنها نفری که از اون کلاس تونست طبق برنامه آموزشی درسش رو تموم کنه من بودم الانم مشغول پایان نامم ، همه اعضاء کلاس  به دلیلی از پایه تحصیلی ما عقب افتادن یا نتونستن ادامه بدن

حتی دوستمم نتونست ازدواج کرد و درگیر زندگی شد

الان با اجازتون و زحمات بی دریغی که مسئول آموزش مهربون مون برام کشید توی این ۵ سال تبدیل به یه آدم دیگه شدم کلی فرق کردم خیلی زیاد…

خیلی دوست شون دارم هم خانوم حسینی عزیز رو و هم استاد پرصبر و حوصله ی زندگیم مسئول آموزش مون خانم الازمنی رو …

الان به عنوان استاد توی موسسه قرآنی مشغول به تدریس و امور اجرایی هستم

افتخار میکنم که طلبه شدم و اگر هزار بار دیگه هم دنیا بیام باز هم دوست دارم یک طلبه باشم…

خدایا شکرت…

توسط نسیم   , در 09:08:56 ب.ظ نظرات
12ام آذر 1396

صبور باش...

0 کلمات   موضوعات: خودمونی

کلیدواژه ها: حرف دل
توسط نسیم   , در 09:27:09 ب.ظ 1 نظر »
12ام آذر 1396

داشته ها...

15 کلمات   موضوعات: خودمونی

مهم نیست ما چه داریم…

بلکه مهم این است 

با آنچه داریم چه می کنیم…

کلیدواژه ها: حرف دل
توسط نسیم   , در 09:21:53 ب.ظ نظرات
12ام آذر 1396

قدر داشته هایمان را بدانیم...

79 کلمات   موضوعات: خودمونی

​‍ فردی هنگام راه رفتن، 

پایش به سکه ای خورد …

تاریک بود، فکر کرد طلاست!

کاغذی را آتش زد تا آن را ببیند؛

دید 2 ریالی است!

بعد دید کاغذی که آتش زده، هزار تومانی بوده!

گفت: چی را برای چی آتش زدم!

و این حکایت زندگی خیلی از ما هاست؛ که چیزهای بزرگ را برای چیزهای کوچک آتش میزنیم و خودمان هم خبر نداریم!

«بیشتر دقت کنیم برای به دست آوردن چیزی، چه چیزی را داریم به آتش می کشیم؟»

کلیدواژه ها: حرف دل
توسط نسیم   , در 09:19:00 ب.ظ 1 نظر »
8ام آذر 1396

تذکر ...

83 کلمات   موضوعات: خودمونی

 

وقتی که راه نمی روی زمین هم نمی خوری.

این “زمین نخوردن” محصول سکون است نه مهارت.

وقتی تصمیم نمی گیری و کاری نمی کنی،

مسلما اشتباه هم نمی کنی؛ این “اشتباه نکردن” محصول انفعال است نه انتخاب.

خوب بودن به این معنی نیست که درهای تجربه را برخود ببندی و فقط پرهیز کنی؛

 خوب بودن در انتخاب های صحیح ماست که معنا پیدا کرده و شکل می گیرد.

اشتباه کنید اما آن را مجددا تکرار نکنید!! 

املای ننوشته غلط هم ندارد… .

کلیدواژه ها: حرف دل
توسط نسیم   , در 08:46:00 ب.ظ نظرات
28ام آبان 1396

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا ....

5 کلمات   موضوعات: آرامش قرآنی

سلام آقای مهربونم دلتنگ حرمم ….

کلیدواژه ها: آقای مهربون, امام رضا
توسط نسیم   , در 01:45:51 ب.ظ نظرات
5ام آبان 1396

بهترین ذکر قرآن...

35 کلمات   موضوعات: کلام بزرگان

 

آیت الله ناصری :

خیلی از جوانها مرتب دنبال گرفتن ذکر از این و آن هستند ، امیرالمومنین می ‌فرمایند:

بهترین ذکر قرآن است که با آن شرح صدر پیدا می‌کنند و باطن افراد نورانی می‌شود

توسط نسیم   , در 05:30:00 ق.ظ 1 نظر »
5ام آبان 1396

چند راه ساده برای پاک کردن دل...

12 کلمات   موضوعات: کلام بزرگان

خدایا دل هایمان را از هر گونه گزند و آفتی پاک بگردان….????

کلیدواژه ها: دل, پاک
توسط نسیم   , در 05:27:00 ق.ظ نظرات
5ام آبان 1396

مراقب حرفهايمان باشيم...

80 کلمات   موضوعات: بدون شرح

حرف هايي كه ميزنيم،دست دارند!دست های بلندی كه گاهی،

گلويی را می فشارند

و نفس فرد را می گيرند…

حرف هايي كه ميزنيم،پا دارند !پاهای بزرگی كه گاهی

جايشان را روی دلی مي گذارند

و برای هميشه مي مانند…

حرف هايي كه ميزنيم ،چشم دارند !

 چشم های سياهی كه،

گاهی به چشم های دیگران نگاه میكنند،

و آنها را در شرمی بیکران فرو ميبرند…

پس . . .

مراقب حرفهايي كه ميزنيم باشيم زيرا

سنجیده سخن گفتن از سکوت هم دشوار تر است ..

کلیدواژه ها: حرف
توسط نسیم   , در 05:22:00 ق.ظ نظرات
2ام آبان 1396

زلال که باشی...

89 کلمات   موضوعات: خودمونی

ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﮑﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﺯﻻﻝ ﺑﺎﺷﯽ،

ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﻮﺭﯼ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﺪ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﻧﯽ…

ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻴﺪﺍﺭﻧﺪ ﺍﺯ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﻧﯽ…

ﻭ ﻧﯿﺎﺯﻫﺎﯾﺖ ﺍﺯ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﻧﯽ ﭼﻪ ﺷﺪ!

ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺎﮎ ﻧﯿﺘﯽ…

ﻭ ﭘﺎﮎ ﻧﯿﺖ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ، ﺑﺪﻭﻥ ﺍﺳﺘﺜﻨﺎﺀ، ﺧﯿﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ.

ﭼﻮﻥ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ،

ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﯽ ﺍﻭ ﻧﻤﯿﮑﺎﻫﺪ…

ﻭ ﺑﯽ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﺛﺮﻭﺕ ﺍﻭ ﮐﻢ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ…

ﻭ ﺳﻼﻣﺖ آﻧﻬﺎ ﻋﺎﻓﯿﺖ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﻠﺐ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ…

ﭘﺲ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﯿﮏ ﺍﻧﺪﯾﺶ ﻭ ﺧﯿﺮ ﺧﻮﺍﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ…

کلیدواژه ها: دلنوشته
توسط نسیم   , در 07:35:00 ق.ظ 1 نظر »
29ام مهر 1396

پیاده روی اربعین ...

295 کلمات   موضوعات: خودمونی

پیاده روی اربعین با همه ی عظمتش..

زخم های عمیقی هم دارد..

_اینکه یک تیم دانشجویی متشکل از پسران و دختران مجرد راهی سفری چند روزه میشوند..

_اینکه دختری به صورت مجردی با دوستانش راهی سفر میشود..

از امام زمان علیه السلام میپرسند،چه چیز باعث گریه شب و روز شما شده که اگر اشک کم بیاورید خون گریه میکنید..سه مرتبه میفرمایند الشام الشام الشام..ناموس ما را میان نامحرم ها بردند…

بعضی ها فکر میکنند ،چون سفر زیارتیست 

و چون مذهبی هستیم و رعایت حجاب هم میکنیم،پس در این حالت میشود با هم کلاسی های دختر و پسر،که اتفاقا همه همدیگر را به اسم کوچک میشناسیم راهی سفر شد..

به قول مرحوم حق شناس،بعد از وجود نازنین امام زمان علیه السلام عالم ترین فرد ابلیس است…۹۹ دلیل شرعی اقامه میکند تا شما را از مسیر خارج کند..

بعضی دیگر هم میگویند خب در مسیر هم اختلاط هست،چه فرقی میکند؟!

اما آیا اختلاط مسیر،چند روز مدام و با یک عده ی خاص از نامحرم است؟

در اینگونه موارد میگویند، گوینده ی این حرف ها یا بیمار دل است و یا افراطی..

اما هر کسی خودش بهتر میداند..

چه دختر و چه پسر…

که در این مسیر،معمولا هر خانمی دلش با یکی از آقایان و هر آقایی دلش با یکی از خانم ها هم مسیر است..

بیایید جا نماز آب نکشیم..

_با وجود جاذبه ی شدید میان دختر و پسر،اگر کسی در اختلاط مدام،دلش برای جنس مخالفی نلرزد،یا نزدیک به معصوم است و یا بیمار …

اگر شنیدید و جایی خواندید که، حضرت زهرا و حضرت زینب علیهما السلام یکبار،حتی یکبار تنها و بدون محارمشان از خانه خارج شدند ،شما به خاطر آن یکبار ،هر کجا خواستید تنها و با بدون محارم بروید..

اما اگر مثل گوینده ندیدید و نخواندید جایی ،اندکی در مورد حرف های بالا تأمل کنید…

کلیدواژه ها: اربعین, پیاده روی
توسط نسیم   , در 07:57:00 ب.ظ نظرات
28ام مهر 1396

طول عمر فقر...

32 کلمات   موضوعات: آرامش قرآنی


پسر ملانصرالدین از او پرسید

 پدر ، فقر چند روز طول می‌کشد؟

 ملا گفت : چهل روز پسرم.

 پسرش گفت : بعد از چهل روز ثروتمند می‌شویم؟

 ملا جواب داد : نه پسرم ، عادت می کنیم

توسط نسیم   , در 07:00:00 ب.ظ نظرات
28ام مهر 1396

اشتباه...

8 کلمات   موضوعات: حرف حساب, بدون شرح

?اشتباه کردی؟ عذرخواهی کن. آدم عاقل کوچک نمیشه!

کلیدواژه ها: اشتباه
توسط نسیم   , در 06:54:00 ب.ظ نظرات
28ام مهر 1396

اشتباه...

8 کلمات   موضوعات: حرف حساب

اشتباه کردی؟ عذرخواهی کن. آدم عاقل کوچک نمیشه!

کلیدواژه ها: اشتباه, عذرخواهی
توسط نسیم   , در 06:46:33 ب.ظ نظرات
28ام مهر 1396

طول عمر فقر...

32 کلمات   موضوعات: خودمونی

پسر ملانصرالدین از او پرسید

 پدر ، فقر چند روز طول می‌کشد؟

 ملا گفت : چهل روز پسرم.

 پسرش گفت : بعد از چهل روز ثروتمند می‌شویم؟

 ملا جواب داد : نه پسرم ، عادت می کنیم

کلیدواژه ها: فقر, ملانصرالدین
توسط نسیم   , در 06:41:29 ب.ظ نظرات
28ام مهر 1396

جهاد...

102 کلمات   موضوعات: تربیتی

جهاد که فقط به معنای جنگیدن وکشتن و کشته شدن نیست!

گاهے جهاد آن لحظہ ایست کہ سایتے بامحتوای"ناجور”  بازمیشود و تو…!

یا زهرایے میگویے و گوشے موبایلت را خاموش کرده و زیر لب شروع بہ خواندن روضہ قتلگاه میکنے!

گاهے جهاد آن لحظہ ایست کہ در حالِ انفجاری از عصبانیت! اما لبخندی میزنی و رد میشوی تا حرف خداناپسندانہ نزده باشے!

گاهي جهاد آن جمعه ایست کہ کل خانواده به تفریح و خوشحالی می پردازند تو امّا پر از تشویش خیره بہ دوردست هایے و نگاهت بین ساعت و راه در نوسان است… 

و در فکری کہ:

شاید این جمعہ بیاید…شاید!

کلیدواژه ها: جهاد
توسط نسیم   , در 06:13:00 ب.ظ نظرات
28ام مهر 1396

بیشترین قَسَم‌های قرآنی...

270 کلمات   موضوعات: آرامش قرآنی, اخلاق

دیدی یه نفر وقتی می‌خواد حرفش رو با اهمیت جلوه بده، هِی قسم می‌خوره:

به پیر، به پیغمبر، به خدا، به قرآن…

 قرآن هم وقتی میخواد یه موضوعی رو با اهمیت جلوه بده، پشت سر هم قسم میخوره…

 حالا میدونی بیشترین قسم‌های قرآنی تو کدوم سوره است؟؟!↶

  سوره شمس

 ۱۱ تا قسم پشت سر هم

بیشترین رکوردِ قسم در یک سوره:

 و اَلشَّمْسِ وَ ضُحٰاهٰا…

 و اَلْقَمَرِ إِذٰا تَلاٰهٰا…

 و اَلنَّهٰارِ إِذٰا جَلاّٰهٰا…

 و اَللَّیْلِ إِذٰا یَغْشٰاهٰا…

 و …

 ای انسان!

 قسم به خورشید و ماه..

 قسم به زمین و آسمون..

 قسم به شب و روز..

 قسم به..

حالا فکر میکنی قرآن بعد از این همه قسم چه مطلب مهمی رو میخواد بگه؟

قبل از اینکه جواب و ببینی یه خورده فکر کن.

فکر میکنی چه موضوع مهمیه؟

قرآن بعد از ۱۱ تا قسم میگه:

 قدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّٰاهٰا (شمس/۹)

 "به همه اینها قسم، که هر کس نفس خودش رو تزکیه کرد، رستگار شد.”

بعد سراغ گروه مخالفش هم میره و میگه:

و قَدْ خٰابَ مَنْ دَسّٰاهٰا (شمس/۱۰)

 "هر کس هم که نفس خودش رو با معصیت و گناه آلوده کرد، نومید و محروم شد.”

 پس دقّت کنیم 

 قرآن اینهمه قسم خورده که

ما باور کنیم، تنها راه فلاح و رستگاری، تزکیه و خودسازی، و دوری از گناه و معصیت است.

 اونایی که دنبال راه میانبُر میگردند، اونایی که دنبال ذکر و … میگردند، بدونند که هیچ راه دیگه‌ای وجود نداره.

فقط همین:

تزکیه و خودسازی،

 دوری از گناه و معصیت

 بیائیم از همین امروز خودسازی رو شروع کنیم. شاید فردا دیر باشه.

ناگهان بانگی بر آمد، خواجه مُرد…

 خــــدایا

من رو ببخش برای همه گناهانی که لذّتش رفته،

اما مسئولیتش مانده…

کلیدواژه ها: شمس, قرآن, قسم, ۱۱ قسم
توسط نسیم   , در 06:12:00 ب.ظ نظرات
26ام مهر 1396

خدای خوبم ....

45 کلمات   موضوعات: داستان کوتاه

​خـدای خــوبــم

خطا از مـن است…

می‌دانــم

از من که سالهاست گفته‌ام

“ایاک نعبد”

اما به دیگران هم دل سپرده‌ام

از مـن که سالهاست گفته‌ام

“ایاک نستعین”

اما به دیگران هم تکیه کرده‌ام

اما رهایــم نـکن

بیش از همیـشه دلتنـگم

به انــدازه تمام روزهای نبــودنم…

کلیدواژه ها: خدای خوبم
توسط نسیم   , در 09:29:00 ب.ظ نظرات
26ام مهر 1396

دیدن فیلم مستهجن...

232 کلمات   موضوعات: اخلاق, سبک- شهداء

 توی اسارت، عراقی ها برا تضعیف روحیه ی ما فیلمای زننده پخش می کردند

ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ

ﻋﺮﺍﻗﯽ ﻫﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ

ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﺯﺵ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ …

ﺑﺮﺍ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺑﻪ ﺣﯿﺎﻁ ﺍﺭﺩﻭﮔﺎﻩ،

ﻭﺍﺭﺩ ﺣﯿﺎﻁ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ

ﯾﻪ ﭼﺎﻟﻪ ﮐﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﺎ ﮔﺮﺩﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺶ داخل چاله فقط سرش پیدابود،

ﺷﺐ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ

ﻫﻤﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ

ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ،

ﺧﯿﻠﯽ دنبال بودیم ﻋﻠﺖ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺩﯾﺸﺒﺶ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻧﯿﻢ.

ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﺎن ﻋﻠﺘﺶ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻤﻮﻥ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﺪ

ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﻮﺷﻬﺎﯼ ﺻﺤﺮﺍﯾﯽ ﮔﻮﺷﺖ ﺧﻮﺍﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ 

ﻣﻮﺷﻬﺎ ﺣﺲ ﺑﻮﯾﺎﺋﯽ ﻗﻮﯼ ﺩﺍﺭﻥ

ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺩﻭﺳﺘﺘﻮﻥ ﺷﺪﻥ ﺑﻬﺶ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﮔﻮشت ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻥ.

ﻋﻠﺖ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﺵ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩﻩ

ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ..

اینطوری شهید دادیم و حالا بعضیامون راحت پای کانالهای ماهواره نشستیم وصحنه های زننده رو تماشا میکنیم وگاهی با خانواده هم همراهی می کنیم  ونمی دانیم یه روز همان شهيد رو می آرن تا توضیح بده به چه قیمتی چشم خود رو از گناه حفظ کرده وغصه ی دوستان هم اسارتی خود رو داشته وشهادت رو بجون خریده تا خود ودوستانش مبتلا به دیدن صحنه های زننده نشن….

وصیتنامه شهیدمجیدمحمودی

شهدا شرمنده ایم

توسط نسیم   , در 09:28:00 ب.ظ نظرات
26ام مهر 1396

گفتگو با همسر...

110 کلمات   موضوعات: حرف حساب, تربیتی

​‍  لطفا از گفتن کلمات اینچنینی به همسرتان به شدت پرهیز کنید چون این کلمات چاقویی هستند که شخصیت لطیف او را پاره پاره می کند…

_ واقعا فکر میکنی خیلی جذابی؟

_ همه زن دارن ما هم زن داریم!!!

_ راه بازه و جاده دراز، بفرمایید…

_ از قدیم گفتن: عقل زن کمتر از مردِ!

_ چند بار باید در این باره حرف بزنیم؟!!!

_ برو شوهرداری را از زن فلانی یاد بگیر!

_ جای تاسفه که چنین پدر و مادری داری!

_ تو اگر خرج خانه را می دادی چی می شد؟

_ تو باید یا من را انتخاب کنی یا خانواده‌ات را!

_ تو تقصیر نداری همه زنها یک دنده‌شان کمه!

_ دست پختت منو یاد دوران سربازیم میندازه

کلیدواژه ها: شوهرداری, همسر
توسط نسیم   , در 09:26:00 ب.ظ نظرات

1 ... 15 16 17 ...18 ... 20 ...22 ...23 24 25 ... 31