صفحات: << 1 2 3 4 ...5 ...6 7 8 ...9 ...10 11 12 ... 31 >>
16ام آذر 1397 15ام آذر 1397گاهی ،آدمهایی را برای اولین بار می بینی که با آنها احساس نزدیکی و راحتی میکنی . . .
آدمهایی که نه در گذشته ات بوده اند و نه اینکه
مطمئنی در آینده ات خواهند بود،
که لحظه های تکراری زندگی ات را خاص می کنند.
آنهایی که ،می شود روزی ، چندبار برایشان گفت :
خوشحالم که هستی ، و خدارا شکر که دارمت!
?خطاب به دوست عزیزم فاطمه خانم?
نیمی ار نگرانیها و اضطرابهای
ما مربوط به نظر دیگران است
ما باید این خار را از بدن خود بیرون بکشیم.
نظر دیگران تصوری خام یا یک وهم است که هر لحظه می تواند تغییر کند.
نظر دیگران به نخی بند است و ما را برده ی آنان می کند.
برده ی نظراتشان و بدتر،
برده ی آنچه وانمود می کنند به نظرشان درست می رسد…
زبان معمار است
و حرف خشت خـام ،
مــبــادا کج بچینی
دیـوار سـخـن
کـه فـرو میریـزد
بــــنـــــای شـخـصــیـت را …!!
?روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد . شخصی نشست و ساعتها تقلای پروانه برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله راتماشا کرد. ناگهان تقلای پروانه متوقف شدو به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمی تواند به تلاشش ادامه دهد. آن شخص مصمم شد به پروانه کمک کندو با برش قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما جثه اش ضعیٿ و بالهایش چروکیده بودند. آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد . او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحکم شود واز جثه او محاٿظت کند اما چنین نشد . در واقع پروانه ناچار شد همه عمر را روی زمین بخزد . و هرگز نتوانست با بالهایش پرواز کند . آن شخص مهربان نفهمید که محدودیت پیله و تقلا برای خارج شدن از سوراخ ریز آن را خدا برای پروانه قرار داده بود تا به آن وسیله مایعی از بدنش ترشح شود و پس از خروج از پیله به او امکان پرواز دهد . گاهی اوقات در زندگی فقط به تقلا نیاز داریم. اگر خداوند مقرر میکرد بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج میشدیم - به اندازه کافی قوی نمیشدیم و هر گز نمی توانستیم
لازم نیست فکر کنیم که یک ناجی هستیم و حتما باید به کسی کمک کنیم…
این یک سنت
همیشگی است،
نیکیها و بدیها سرانجام
به خود انسان باز میگردد،
هرضربهای که انسان میزند
بر پیکر خویشتن زده است،
وهر خدمتی به دیگری میکند
درحقیقت به خودخدمت کرده است.
خودت را دوست داشته باش
وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم
آرامش را حس کردم.
وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم
هر روز در خودم تعمق کردم. این مقدمه دوست داشتن خود است.
وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم
از تنها بودن خوشم آمد، در خلوت سکوت محاصره شدم و شگفت زده به فضای درون وجودم گوش کردم.
وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم
از طریق گوش کردن به ندای وجدانم، خودم رئیس خودم شدم.
این طوری خدا با من صحبت می کند، این ندای درونی من است.
وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم
در خود حضور یک احساس معنوی را حس کردم که مرا هدایت می کند،
سپس یاد گرفتم که به این نیروی معنوی اطمینان کنم و با آن زندگی کنم.
وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم
دیگر آرزو نداشتم که زندگی ام طور دیگری باشد.
به این نتیجه رسیدم که زندگی فعلی برای سیر تکاملی ام مناسب ترین است.
وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم
آن قسمت از وجودم یا روحم که همیشه تشنه توجه بود، بهبود یافت
و این شروعی برای پیدایش آرامش درون بود. این جا بود که توانستم شفاف تر ببینم.
وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم
تمام احساساتم را حس کردم. آنها را بررسی نکردم، بلکه واقعاً حس کردم.
وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم
فهمیدم که ذهن من می تواند مرا آزار دهد، یا گول بزند،
ولی اگر از آن در راه قلب و درونم استفاده کنم، می تواند ابزار بسیار سودمندی باشد
خدایا
دلم که برایت تنگ میشود
باآنکه میدانم همه جاهستی
امابه آسمان نگاه میکنم
چراکه آسمان سه نشانه ازتودارد :
بی انتهاست
بی دریغ است
وچون یک دست مهربان،
همیشه بالای سرماست
صبور باش
آرى باز هم صبر ڪن
آنچه برایت پیش مےآید
و آنچه برایت رقم میخورد
به دست بزرگترین
نویسندهٔ عالم ثبت شده!
اوڪه بدون اِذنش
حتّي برگي از درخت نميافتد
وقتی
چیزی را
از دست می دهید،
درسی را
که از آن گرفته اید
از دست ندهید…
ﺷﮑﺎﯾﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺩﺍﺭﯾﻢ ، ﺁﯾﯿﻨﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻧﻘﺺ ﻫﺎﯼ ﺷﺨﺼﯽ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ . ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ ، ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﻧﻘﺺ ﻫﺎ ﻭ ﻧﺎ ﮐﺎﺭاﻣﺪﯼ ﻣﺎ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺍﺳﺖ .
وانمود کن قوی هستی،
تا قدرت یابی.
وانمود کن شاد هستی،
تا شاد شوی.
هر چه میخواهی وانمود کن
تا هر چه میخواهی بشوی
خدای من
در هر ثانیه ای که میگذرد
بی شمار نعمت بر من ارزانی میکنی
تپش قلب
دم و بازدم
دیدن
شنیدن
لمس کردن
نبض زدن ها
پلک زدن
فکر کردن
و…
نعمات بیشماری که ازشمردن آن ناتوانم
و من چقدر بی تفاوت میگذرم
و مدام از نداشته هایم پیش تو گله و شکایت میکنم
خدایا برای ناشکری ها و کم طاقتی هایم
برای فراموشکاری ها و بی توجهی هایم
مرا ببخش
خداوندا
به دل نگیر اگر گاهی
زبانم از شکرت باز می ایستد
کم می آورد
در برابر بزرگی ات
ای مهربانترین مهربانها هوای دلم را داشته باش…
زندگیست دیگر …
همیشه که همه ی رنگ هایش جور نیست،
همه ی سازهایش کوک نیست،
حواست_باشد به این روزهایی که دیگر بر نمی گردد …
به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند.
به این سالها که به سرعتِ برق گذشتند…
به جوانی که می رود،
به میانسالی که می آید،
حواست باشد به کوتاهی زندگي !
بعضی زخمها رو
باید درمان کنی
تا بتونی به راهت ادامه بدی…
بعضی زخمها باید
باقی بمونه. ..
تا هیچوقت
راهت رو گم نکنی….