مردي وارد داروخانه شد وبا لهجه اي ساده گفت:
کرم ضد سيمان دارين؟
متصدي داروخانه با لحني تمسخر آميز گفت: بله که داريم کرم ضد تيرآهن و آجرم داريم حالا خارجي ميخواي يا ايراني؟
خارجيش گرونه ها گفته باشم!
مرد نگاهي به دستانش کرد و روبه روي فروشنده گرفت و گفت:
ازوقتي کارگر ساختمون شدم دستام زبر شده نميتونم دخترمو نوازش کنم…
اگه خارجيش بهتره، خارجيشو بده !
متصدی داروخانه سرش را پایین انداخت و معذرت خواهی کرد.
انسانيت و تقواست که سرنوشت ساز است … جايگاه شاه و گدا و دارا و ندار همه ” قبر “است… مواظب باشيم که «تقوا»بايک «تق» «وا» نرود … براي رسيدن به کبريا بايد نه “کبر” داشت نه"ريا"!!!.
بدترین قسمت ماجرا اونجاست که آدما فکر میکنن همیشه وقت هست:
برای یه عذرخواهیِ کوچیک،
برای زمزمهی دوستت دارم،
برای لبخند نشوندن روی لبِ بقیه،
برای گفتنِ دلم تنگ شده برات،
برای بو کردنِ گلهای سرخِ توی باغچه و برای هزار کارِ نکرده
اما گاهی دیگر وقت نیست…
آنان که به قضاوت زندگی دیگران می نشینند، از این حقیقت غافلند که با
صرف نیروی خود در این زمینه، خویشتن را از آرامش و صفای باطن محروم می کنند.
ﺷﻤﺎ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﻫﯿﺪ، ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ.
ﺷﻤﺎ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ، ﺍﻣﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﻨﯿﺪ.
ﺷﻤﺎ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﻫﻤﻪ ﯼ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﯿﺪ، ﺍﻣﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﮐﺎﺭﯼ ﺣﺘﯽ ﮐﻮﭼﮏ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﯿﺪ.
ﺷﻤﺎ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﺮﮒ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ، اﻣﺎ می توانید ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﯿﺎﺗﺶ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﻬﺮ ﺑﻮﺭﺯﯾﺪ.
ﺷﻤﺎ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﺮﺳﻨﮕﺎﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺳﯿﺮ ﮐﻨﯿﺪ، ﺍﻣﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺑﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﻧﮕﯿﺰۀ ﺯﯾﺴﺘﻦ ﺑﺪﻫﯿﺪ.
ﺷﻤﺎ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﺱ ﺑﺪﻫﯿﺪ، ﺍﻣﺎ می توانید ﺍﺯ ﺗﺠﺎﺭﺏ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﺱ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ.
زندگي زیباست
در گذشته از دست دادن هر انسانی که دوست می داشتم برایم آزار دهنده بود.
اما اکنون متقاعد شده ام که کسی را از دست نمی دهیم زیرا *هیچکس مالک کسی نیست*.
تجربه واقعی آزادی این است :
داشتن مهمترین چیزهای عالم بی آنکه صاحبشان باشی…
#پائولو_کوئیلو
قبل از حرف زدن،
خوب فکر کنید …
تا مجبور نشوید،
پس از زدن حرفی، بفکر فرو روید!
هزارپایی بود که وقتی می رقصید
جانوران جنگل گرد او جمع می شدند تا او را تحسین کنند ؛
همه ، به استثنای یکی که ابداً رقص هزارپا را دوست نداشت :
یک لاک پشت حسود …
او یک نامه به هزارپا نوشت :
ای هزارپای بی نظیر!
من یکی از تحسین کنندگان بی قید و شرط رقص شما هستم.
و میخواهم بپرسم چگونه می رقصید.
آیا اول پای ۲۲۸ را بلند می کنید و بعد پای شماره ۵۹ را؟
یا رقص را ابتدا با بلند کردن پای شماره ۴۹۹ آغاز می کنید؟
در انتظار پاسخ هستم .
با احترام تمام ، لاک پشت.
هزارپا پس از دریافت نامه در این اندیشه فرو رفت
که بداند واقعا هنگام رقصیدن چه میکند ؟
و کدام یک از پاهای خود را قبل از همه بلند میکند؟
و بعد از آن کدام پا را ؟
متاسفانه هزار پا بعد از دریافت این نامه
دیگر هرگز موفق به رقصیدن نشد.
سخنان بیهوده دیگران از روی بدخواهی وحسادت ؛
میتواند بر نیروی تخیل ما غلبه کرده
و مانع پیشرفت و بلند پروازی ما شود..…
قبل از سخن گفتن كمی فكر كنيم
حواسمان نیست
که چه راحت با حرفی که در
هوا رها می کنیم
چگونه یک نفر را به هم می ریزیم!
چند نفر را به جان هم می اندازیم!
چه سرخوردگی یا دلخوری هایی
به جای می گذاریم!
چقدر زخم می زنیم…!
حواسمان نیست…
که ما می گوییم و رد می شویم
و می گذاریم به پای رک بودنمان…
اما یکی ممکن است گیر کند!
بین کلمه های ما…
بین قضاوتهای ما…
بین برداشت های ما…
دلی که می شکنیم ارزان نیست…!
یاد من باشد فردا دم صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا، آب ، زمین
مهربان باشم،با مردم شهر
و فراموش کنم، هر چه گذشت
خانه ی دل بتکانم ازغم
و به دستمالی از جنس گذشت ،
بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل
مشت را باز کنم، تا که دستی گردد
و به لبخندی خوش
دست در دست زمان بگذارم
یاد من باشد فردا دم صبح
به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم
و به انگشت نخی خواهم بست
تا فراموش، نگردد فردا
زندگی شیرین است، زندگی باید کرد
گرچه دیر است ولی
کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،
شاید به سلامت ز سفر برگردد!
بذر امید بکارم، در دل
لحظه را دریابم
من به بازار محبت بروم فردا صبح
مهربانی خودم، عرضه کنم
یک بغل عشق از آنجا بخرم.
✍فریدون مشیری
خوب باش….!!
اما به اندازه ی توانت….!!!
منتش را هم روی کسی نگذار…!
خوب بودن یا نبودن،
انتخاب توست…
می توانی باشی یا نباشی…!
اما
اگر انتخابت خوب بودن است
در انتخابت بمان….
ادامه بده….
اما
منتظر نباش برایت کف بزنند…
انتظار تلافی هم نداشته نباش….!!
خیلیها با خوبی ات غریبی می کنند چون بلد نیستن جواب خوبی را بدهند….
یاد نگرفته اند…
می ترسند….!!!
خیلیها هم نه….!
بلدند چکار کنن که تو خوبتر شوی….!!!
اما تو فقط
تا جایی که توانش را داری در راهت بمان….
تقلا نکن بیشتر از خودت باشی…
اگر خوب بودنت را با تقلا حفظ کنی زود خسته می شوی….
می رنجی….
توقع برگشت داری….
همش دلت می خواهد جواب دوست داشتنت…
خواستنت…
مهرت….
لبخندت….
آغوشت….
تلفنت….
چیزی باشد درست اندازه ی مهربانی ات…..!!!
اما
مهربانی که اندازه ندارد….!!!
چیز بی اندازه را هم
که نمی شود پیمانه زد…..
شمرد….
حساب کرد…..!!!
حالا بنشین با خودت فکر کن…!
فکر کن و ببین می توانی
خوب باشی و در خوب بودنت
بی انتظار
بمانی…..
بالا رفتن سن حتمی است….
امــا
اینکه روح تو پیر شود
بستگی به خودت دارد … !
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﺑﺰﻥ …
ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﭼﺎﯼ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻧﺖ ﺑﻨﻮﺵ …
ﻣﺒﺎﺩﺍ ! ﻣبادا …
ﺯﻧﺪﮔـی ﺭﺍ
ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ
پایان آدمیزاد
نه از دست دادن معشوق است
نه رفتن یار
نه تنهایی…
هیچکدام پایان آدمی نیست!
آدمی آن هنگام تمام میشود که دلش پیر شود
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻋﻤﺮﯼ ﮐﻪ می دﺍنی
ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪﯼ ﺗﻮ ﻣﻬﻤﺎنی!
ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﻭ ﺩﻝ
ﺗﻮ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺵ……
ﺭﻓﯿﻘﺎﻥ ﺭﺍ…….
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺵ……
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺵ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺁنی،
ﺩﻝ ﻣﻮﺭﯼ ﻧﺮﻧﺠﺎنی…
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﺗﻮ می ماﻧـی ﻭ
ﻣﺸﺘﯽ ﺧﺎﮎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁنی…
ﺩﻻ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﺳﻪ ﻗﺴم اﻨﺪ ﮔﺮ ﺑﺪﺍﻧﯽ.
ﺯﺑﺎﻧﯽ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻧﺎﻧﯽ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺟﺎﻧﯽ.
ﺑﻪ ﻧﺎﻧﯽ ﻧﺎﻥ ﺑﺪﻩ ﺍﺯ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﻧﺶ.
ﻣﺤﺒﺖ ﮐﻦ ﺑﻪ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﺯﺑﺎﻧﯽ.
ﻭﻟﯿﮑﻦ ﯾﺎﺭ ﺟﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭ.
ﺑﻪ پاﯾﺶ ﺟﺎﻥ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ می توانی.
بیچاره چوب کبریت کوچک …
آتش از سرش شروع شد ولی بر جانش افتاد ….
فکرت را مراقب باش …
اعتماد_بنفس اين نيست كه وارد اتاق بشى و فكر
كنى از همه بهتر هستى ،
اعتماد بنفس يعنى
وارد اتاق بشى و اصلا نيازى نداشته باشى خودت روبا
كسى مقايسه كنى!
راهکار حال خوب
چه اژدهای خطرناکی ست؛ اژدهای ناراحتی، و خود خوری.
اژدهایی که همراهان!
به واقع دشمن، شادابی و جوانی شماست؛
دشمن پوست شماست؛ و پوست شما را در کوتاه ترین زمان ممکن، پر چروک و پیر خواهد کرد!!!!
راهکار نرفتن در کام اژدها چگونه است؟
به هنگام هجوم ناراحتی و خودخوری،
خودت رو به آرامش دعوت کن؛
چند نفس عمیق بکش؛ و سپس در کمال آرامش این سئوال رو از خودت بپرس:
آیا این غم ِ من، در سه ماه یا حتی سه سال آینده هم این گونه مهم است که این گونه بیقرار و بی تاب و ناراحت و خود خورم کرده؟
اگه جوابت نه بود، پس لطفا، آرام آرام از کام و دهان اژدها بیرون بیا؛ و خودتو ترمیم کن؛ انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده!!
زندگی ﻗﺎﻟﯽ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﺖ …
ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺑﺎﻓﯽ
ﻭ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺑﺎﻓﻢ
ﻭ ﺍﻭ ﻣﯽ ﺑﺎﻓﺪ،
ﻣﯽ ﺑﺎﻓﯿﻢ ﻭ ﻧﻘﺶ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﻢ،
ﺩﺍﺭ ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﭘﺎ ﮐﺮﺩ،
ﻫﺮ ﮐﻪ ﺁﻣﺪ ﮔﺮﻩ ﺍﯼ ﺗﺎﺯﻩ ﺯﺩ ﻭ ﺭﻧﮕﯽ ﻭ ﻃﺮﺣﯽ،
ﺁﻣﯿﺰﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﻧﺎ ﺯیبا،
ﺳﺎﯾﻪ ﺭﻭﺷﻨﯽ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﺛﻮﺍﺏ…
ﮔﺮﻩ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ،
ﻃﺮﺡ ﻭ ﻧﻘﺸﺖ ﻧﯿﺰ،
ﻭ ﻫﺰﺍﺭﻫﺎ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺁﺩﻣﯿﺎﻥ ﺑﺮ ﻓﺮﺷﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺯﯾﺴﺖ ﮐﻪ
ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﻮ ﺑﺎﻓﺘﻪ ﺍﯼ!
ﮐﺎﺵ” ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺳﻬﻢ ﺗﻮﺳﺖ،
ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﺑﺒﺎﻓﯽ…
سهراب سپهری :
ﺧﺪﺍ ﮔﺮ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺯ ﺭﻭی ﻛﺎﺭ آﺩﻣﻬﺎ
ﭼﻪ ﺷﺎﺩﻳﻬﺎ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮﻫﻢ…
ﭼﻪ ﺑﺎﺯﻳﻬﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﺳﻮﺍ…
یکی ﺧﻨﺪﺩ ﺯ آﺑﺎﺩی…
یکی ﮔﺮﻳﺪ ﺯ ﺑﺮ ﺑﺎﺩی…
یکی ﺍﺯ ﺟﺎﻥ ﻛﻨﺪ ﺷﺎﺩی…
یکی ﺍﺯ ﺩﻝ ﻛﻨﺪ ﻏﻮﻏﺎ…
ﭼﻪ ﻛﺎﺫﺏ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺻﺎﺩﻕ…
ﭼﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻛﺎﺫﺏ…
ﭼﻪ ﻋﺎﺑﺪ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻓﺎﺳﻖ…
ﭼﻪ ﻓﺎﺳﻖ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻋﺎﺑﺪ…
ﭼﻪ ﺯشتی ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﻧﮕﻴﻦ…
ﭼﻪ ﺗلخی ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺷﻴﺮﻳﻦ…
ﭼﻪ ﺑﺎﻻﻫﺎ ﺭﻭﺩ پايين…
ﻋﺠﺐ ﺻﺒﺮی ﺧﺪﺍ ﺩﺍﺭﺩﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ نمیدارد…
شاهکار زندگي چيست؟
اين که در ميان مردم زندگي کني ولي هيچگاه به کسي زخم زبان نزني،
دروغ نگويي،
کلک نزني
و سوءاستفاده نکني،
اين شاهکار است.
ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ” ﺗﺤﻤﻞ” ﮐﻨﻴﻢ، ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ
ﺭﺍ"ﻗﻀﺎﻭﺕ ” ﻧﮑﻨﻴﻢ .
ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﺮﺍﻱ"ﺷﺎﺩﮐﺮﺩﻥ ” يکدﻳﮕﺮ ﺗﻼﺵ ﮐﻨﻴﻢ، ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ
ﺑﻬﻢ “ﺁﺯﺍﺭ ” ﻧﺮﺳﺎنيم
ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍﺍﺻﻼﺡ” ﮐﻨﻴﻢ، ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ
ﺑﻪ” ﻋﻴﻮﺏ ” ﺧﻮد
ﺑﻨﮕﺮﻳﻢ .
ﺣﺘﻲ ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ"ﺩﻭﺳﺖ “ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ، ﻓﻘﻂ
ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ” ﺩﺷﻤﻦ” ﻫﻢ ﻧﺒﺎﺷﻴﻢ .
ﺁﺭﻱ، ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺯﻳﺴﺘﻦ، شاهکار است